ضربان قلبت چه شيرين بود
٢١ تير وقت سونوگرافي داشتم عشقم... بهش ميگن سونوگرافي NT . بخاطر اينه كه سلامتت تاييد بشه. اون روز ماشين بردم و حدود يك و نيم ساعت دنبال جاي پارك تو ونک گشتم. مامان پوران زودتر از من رفته بود مطب دكتر كاردان و منتظر بود. چند بار زنگ زد آخر سر که جواب دادم پلیس جلومو گرفت. اشاره کرد که بایست بعد بهم گفت چرا با تلفن حرف میزدی؟ گفتم وقت دکتر دارم و یک ساعته دنبال جای پارک میگردم. نمیدونم چی شد دلش به رحم اومد و گفت برو! مامانی از وقتی اومدی حس میکنم شانس برام آوردی. شاید بخاطر وجود معصومته ! خلاصه حدود 11:30 صبح رسيدم اونجا و يه كم آب خوردم و رفتم تو اتاق دكتر. دكتر بهم گفت چه عجب! ميگفتيد گاوي گوسفندي چيزي حاضر ميكرديم!
پرسيد ني ني چطوره؟ گفتم خوبه خدا رو شكر....
رفتم دراز كشيدم و دكتر دستگاه رو گذاشت تا تو رو ببينه. يه لحظه حس كردم نيستي! ترسيدم! گفتم پس چي شده؟ منكه مشكلي نداشتم پس بچه كو؟ با خودم فکر کردم الان میگه خانم حامله نیستی. بفرمایید! یک لحظه بعد ديدم دكتر سر خوشگلت رو نشونم داد گفت اينو ببين! سرشه.... اين دماغشه.... واي مامانم چه خوشگل بود مماخت
بعد بند بند انگشتهاي خوشگلت رو ديدم اونم طوري كه دستت باز بود... گفتم پاش كو؟ گفت اينم پاشه! مامان جون پات تو هوا بود... چقدر بندهاي انگشتهای پات قشنگ بود! قدت کلاً حدود ٥ سانتیمتر بود مامانی
بعد رفت رو قلب كوچولوت كه چه قاطع و محكم ميزد! ولي خيلي شيطون بودي... ميخواست تعداد ضربان قلبت رو بگيره اما يه جا بند نميشدي و هي اينور اونور ميرفتي... هم دكتر هم مامان پوران ميگفتن چقدر شيطونه.هی از کادر میره بیرون!... مكث نميكنه كه تو كادر باشه و ضربانشو بگيرم... ولي خييييلي دوستت داشتم.... عزيزم
خیلی طول کشید تا ضربان قلبتو گرفت...١٦٧ بار در دقیقه. دکتر گفت خیلی خوبه.
عسلم عشقم کوچولوی پاک و معصومم
دعا میکنم قلبت سالیان سال صحیح و سالم باشه و همینطور محکم و قاطعانه بتپه و نوید زندگی بده و که با تپیدنش جون میگیرم و زنده میمونم