رادينرادين، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

شيرين ترين بهانه ام براي زندگي

كوچولوي دوست داشتنيم...

1392/9/14 11:49
نویسنده : مامان شادي
157 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزكم

امروز 14 آذر و پنجشنبه است. تو خوابت گرفته بود و از ساعت 10 هي دراز ميكشيدي و سرت رو ميگذاشتي رو شونه من. منم واسه اينكه تشويقت كنم بخوابي دراز كشيده بودم. ولي مگه شيطوني ميگذاره!!! باز بلند ميشي و از در و ديوار ميري بالا. باباجون رفت مگنتي كه برات سفارش دادم بگيره... دل تو دلم نيست ببينم خوب شده يا نه. هفته پيش عكس تو و آراد رو دادم براتون مگنت كنن ماماني بزنه رو يخچالشون همش جلوي چشمش باشيد جيگرم... رادين وقتي ميخوابي ميخوام ساعتها تماشات كنم.. هيچ اثر هنري اي به چشم من انقدر نميتونه زيبا باشه پسركم...

دندون دومت هم يكشنبه دراومد. رادينم... شنبه سرفه هاي خلط دار ميكردي انقدر غصه خوردم كه نگو.. گفتم اينهمه مراقب بودم بچه ام چرا سرما خورد... ! فرداش كه ديدم هيچ اثري از سرماخوردگي نيست و دندونتم دراومد خيالم راحت شد و خدا رو شكر كردم. خاله فاطي اومد گفت مال دندونشه. منشي خاله شيوا هم همينو ميگفت بنده خدا من باور نميكردم. سر دندون اولت هم اذيت شدي پسر كوچكم... ننوشتم كه يادم بره. اما اوايل مهرماه اسهال و تب خفيفي داشتي. اشتهاتم كم شده بود خوشگلم...همون روز بردمت خونه مامان جان و فرداش كه ميشد دوشنبه رفتيم دكتر رادان ديدت گفت مال دندونه. بهت مترونيدازول داد منم هر 8 ساعت بهت ميدادم اما اين دارو به تو نساخت. بدترت كرد. با اينكه خاله فاطمه (مامان تينا) به رادينش داده و خوب خوب شده بود. من سه شنبه هم موندم خونه مامان جان. بهتر شدي. به دكتر زنگ زدم پرسيدم دارو رو تا كي ادام بدم گفت تا 5 روز. شب بيتابي ميكردي من فكر كردم جات عوض شده و بريم خونه خوب ميشي.چهارشنبه اومدم خونه ديدم واي چقدر شديد شد. سريع وسايلمو جمع كردم و با باباشجاع برگشتم خونه مامان اينا. باز عصر چهارشنبه بردم دكتر ديدت. اول گفت بستري شه ولي من قبول نكردم حتي نامه بستري هم بهم داد...اونم داروتو عوض كرد. تاكيد كرد اگه خوب نشد فردا بياريد بيمارستان به من خبر ميدن بيام. دو تا داروخانه رفتم گفتن داروي جديد كه نوشته كميابه و به اين راحتي پيدا نميشه. چقدر گريه كردم عزيزكم...

كلي نذر و نياز كردم و به داروخانه سوم (دكتر همت خواه) كه رفتم دارو رو داشت. خيلي خدارو شكر كردم و تو راه برگشت نذرهامو ادا كردم. خلاصه هر كاري دكتر گفته بود كرديم و خدا رو شكر جمعه خوب خوب شدي. زيادم وزن كم نكردي خوشگلم...

حالا كه دندونهاي خوشگلت دراومده اينا رو نوشتم كه يادمون باشه چقدر بخاطر مرواريدهاي قشنگت اذيت شديم و قدرشونو خيلي بدوني و وقتي داري اين وبلاگ رو ميخوني يادت باشه هميشه مرتب مسواك بزني و نگذاري خراب شن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)