شيرين پسرم، امروز اوج خستگي من بود
عزيز دلم . تو سال جديد اصلا نتونستم بيام. داريم وارد سومين ماه سال جديد ميشيم. اصلا بهم مجال هيچ كاري نميدي.وقت نميكنم بيام تو اينترنت عزيزم. ديگه كامل راه ميري. از اولين راه رفتنت با كفش فبلم گرفتم. تو حياط خونه نطنز. عيد امسال راه افتادي. روز پنجشنبه 7 فروردين رفتيم سركه شبدر بخوريم و تو همون زمين ناصاف و سرسبز راه افتادي. چقدر عيد امسال با وجود تو بهمون خوش گذشت عسلم.امروز صبح حدود 10 بود كه بيدار شدم. باز هم خسته بودم. فقط يادمه ديشب چند بار بيدار شدي و من نتونستم خوب بخوابم. صبح حدود ساعت 6 آوردمت تو تخت خودمون كه راحت بخوابي. تا 7 نق ميزدي و من هر كاري از دستم براومد انجام دادم كه راحت بخوابي. پوشكتو عوض كردم. بهت شير دادم. بخاطر سرفه ...
نویسنده :
مامان شادي
17:44