رادينرادين، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

شيرين ترين بهانه ام براي زندگي

پسرم 2 ساله شد

فونت زيبا ساز   فونت زيبا ساز فونت زيبا ساز دو ساله ی شیرینم!!!!! نمیدانم تا کی بيستمين   روز  هر ماه ، دلم بلرزد و شیرینی همان روز تولدت را داشته باشد ! شاید سالهای دور آینده ، فقط ماه دي ، روز بيستم این احساس را پیدا کنم و خاطره هایم نو شود ! ولی هنوز برای من خیلی تازه ای ، خیلی کوچک تر از آن هستی که بشود از این دلخوشی ها فاصله گرفت ! هنوز توی بغلم جا میشوی !!! هنوز عطر زیر گردنت مرا میبرد به آن روزهای اول مادری ! هنوز مثل همان اول ، عاشق خنده هایت هستم ...
28 دی 1393

رادينم ، دارم بعد از چند ماه ميام برات بنويسم پسركم

عزيز دلم ، از آخرين باري كه اومدم حدود 6 ماه گذشته و اين 6 ماه اصلاً خوب نبود. دو تا اتفاق بد افتاد كه باعث شد روزهاي سختي رو بگذرونيم. ولي من فقط از خدا سلامتي ميخوام. بقيه اش به كمك خداوند حل ميشه. خيلي روزها خسته و غمگين بودم اما هميشه فكر كردم كه من مادرم. پس بايد قوي باشم. اوليش دزد نامردي بود كه آخر خرداد به خونمون زد و كلي ضرر مالي برامون باقي گذاشت و كلي ضربه روحي. چون معلوم بود كار آشنا بوده و جابجا شدنمون با اون سرعت روزهاي سختي رو برامون رقم زد.از 3 ماه تابستان هيچي نفهميديم . به هر حال با پشتگرمي پدرت كه هميشه حمايتمون كرده و ميكنه تونستيم از پس اون مشكل بربيايم. تو هم اذيت شدي عزيز دلم. خدا سايه پدرت رو ...
23 آذر 1393

آقا رادين شيطون

پسرك شيرينم. عشق دوست داشتنيم... هر چي برات از شيريني و لذتي كه از وجودت ميبرم بگم بازم كمه. چند روزيه كه وقتي بهت ميگيم بيا بوس بده صورتتو مياري جلو. حرف رو تا حدودي متوجه ميشي و گوش ميدي. مثل در رو ببند يا بيا اينجا و ... امروز داشتم با خاله آتنا صحبت ميكردم ديدم صداي خش خش نايلون مياد. اول جدي نگرفتم. ديدم ادامه دار شد. گفتم شايد داري با دو-سه تا بلال كه تو نايلون كنار آشپزخونه بود بازي ميكني. بازم نيومدم. وقتي بيشتر طول كشيد اومدم ديدم كيسه سوياي ريز رو يه تپه خالي كردي پشت مبل جلوي آشپزخونه. گفتم راااادين!!!!  چشمات برق شيطنت ميزد و با خنده نگاهم كردي . بعدم مشت مشت پرت ميكردي اينور اونور. يا روش ميدويدي. خودت گفتي هييييييييييييي !...
8 خرداد 1393

شيرين پسرم، امروز اوج خستگي من بود

عزيز دلم . تو سال جديد اصلا نتونستم بيام. داريم وارد سومين ماه سال جديد ميشيم. اصلا بهم مجال هيچ كاري نميدي.وقت نميكنم بيام تو اينترنت عزيزم. ديگه كامل راه ميري. از اولين راه رفتنت با كفش فبلم گرفتم. تو حياط خونه نطنز. عيد امسال راه افتادي. روز پنجشنبه 7 فروردين رفتيم سركه شبدر بخوريم و تو همون زمين ناصاف و سرسبز راه افتادي. چقدر عيد امسال با وجود تو بهمون خوش گذشت عسلم.امروز صبح حدود 10 بود كه بيدار شدم. باز هم خسته بودم. فقط يادمه ديشب چند بار بيدار شدي و من نتونستم خوب بخوابم. صبح حدود ساعت 6 آوردمت تو تخت خودمون كه راحت بخوابي. تا 7 نق ميزدي و من هر كاري از دستم براومد انجام دادم كه راحت بخوابي. پوشكتو عوض كردم. بهت شير دادم. بخاطر سرفه ...
1 خرداد 1393

روز پدر مبارك

       پـــــــــــــدر تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست . . . اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند و با وجود همه   مشکلات ، به تو لبخند زد تا تو دلگرم شوی . . . که اگر بدانی چه کسی کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده  است:  ” پدرت “را می پرستی....... روزت مبارک همسر مهربونم والبته روز شماهم مبارک پسرگل مامانی.شما هم مردی شدی برای خودت دیگه ...
24 ارديبهشت 1393

پسرك بازيگوش من

رادين عزيزم آنچنان به زندگی ام رنگ و بوی دلنشینی بخشیده ای که به خاطر نمی آورم زمانی که تو را نداشتم لذت های دنیایم چه بوده است؟؟؟ لحظات شیرین و تکرار نشدنی شیطنت های پسرکم که گهگاه صبرم را نیز بر هم میریزد! لحظات به خواب رفتنش که آنقدر خودش را در  آغوشم جابجا میکند و آنقدر پوست لطیف بی همتایش نوازشگر دستهای خسته ام میشود که گاه من زودتر از او به خواب میروم! لحظات خاطره انگیز و پر لذتی که آوای دلنشین قهقه های کودکانه اش تمام فضای خانه را پر میکند و هر چقدر خسته باشم لبخند بی مقدمه بر لبانم جاری میگردد... رادين عزیزم متشکرم... و خداوندِ مهربانتر از مهربانم عاشقانه دوستت دارم که ثانیه...
24 ارديبهشت 1393