رادينرادين، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

شيرين ترين بهانه ام براي زندگي

آغاز سال 2014 مبارك

مرغک  بهشتی من : امیدوارم بابانوئل به جای کادوی زیبا تقدیر زیبا برای تو هدیه بیاره تقدیر خوب رو نمیتونی الان حس کنی اما در آینده میفهمی بهترین آرزو رو برات داشتم کریسمست مبارک ...
11 دی 1392

كوچولوي نازم هفته ديگه يكساله ميشه

رادينم. پسرم... امروز 10 دي هست(28 صفر) و خاله لمان امروز آش نذري ميپخت. ديشب رفتيم خريد و تو عزيز دلم دير خوابيدي. صبح آماده شديم و رفتيم خونه خاله. اونجا انقدر دلبري كردي دل همه رفت... شهلا خانم و مهناز خانم همش ميگفتن چه پسر خوش اخلاقي! چقدر اجتماعيه... موقع رفتن هم با مهنازجون باي باي خوشگلي كردي هممون كيف كرديم. چند وقته اينو ياد گرفتي...عمع شيرين برات يه بلوز شلوار خوشگل خريده عزيزكم. وقتي دارم بهت غذا ميدم بلند ميشي ميري كه نخوري. چند قدم اونورتر ميشيني و باي باي ميكني كه يعني دارم ميرم... بعدم ميگي دَ دَ ... دستتو ميگيري و بلند مشي ميايستي بعد دستتو برميداري و ميتوني تعادلت رو براي چند لحظه حفظ كني. خودتو تكون تكون ميدي و بالا پايين ...
11 دی 1392

كوچولوي دوست داشتنيم...

عزيزكم امروز 14 آذر و پنجشنبه است. تو خوابت گرفته بود و از ساعت 10 هي دراز ميكشيدي و سرت رو ميگذاشتي رو شونه من. منم واسه اينكه تشويقت كنم بخوابي دراز كشيده بودم. ولي مگه شيطوني ميگذاره!!! باز بلند ميشي و از در و ديوار ميري بالا. باباجون رفت مگنتي كه برات سفارش دادم بگيره... دل تو دلم نيست ببينم خوب شده يا نه. هفته پيش عكس تو و آراد رو دادم براتون مگنت كنن ماماني بزنه رو يخچالشون همش جلوي چشمش باشيد جيگرم... رادين وقتي ميخوابي ميخوام ساعتها تماشات كنم.. هيچ اثر هنري اي به چشم من انقدر نميتونه زيبا باشه پسركم... دندون دومت هم يكشنبه دراومد. رادينم... شنبه سرفه هاي خلط دار ميكردي انقدر غصه خوردم كه نگو.. گفتم اينهمه مراقب بودم بچه ام چرا س...
14 آذر 1392

پسرم ديگه داري بزرگ ميشي

عزيز دلم پسر خوشگل و باهوشم چند وقتيه كمتر فرصت ميكنم بيام و از شيرين كاريهات بنويسم. اما تاريخ همشو يادداشت كردم عزيزكم چهارشنبه 16 مرداد براي بار اول اومدم ديدم دراز كشيدي پاي خوشگلتو كردي تو دهنت... ميگن نوزاد تو مراحلي از رشدش ميخواد بدن خودشو بشناسه و براي همين اونو تو دهنش ميكنه. به نظرم هيچ چيز تو دنيا خوشگلتر از پا خوردن نوزاد نيست. فرداش يعني پنجشنبه خونه مامان جون اينا بوديم. افطار رفتيم دايي عطا هم بود. باز پاتو كردي تو دهنت و اون 3 تا انگشت خوشگلتو كه عاشقشونم خوردي... به بابا شجاع و مامان پوران نشون دادم چقدر برامون دوست داشتني هستي رادين...يكبارم داشتم بهت سوپ ميدادم يه قاشق ميخوردي بعد پاتو ميخوردي... باز يه قاشق ...
4 مهر 1392

اولين باري كه دست زدي!

امروز اول تير هست و فردا عروسي اميره. خوشگلم ، امروز بردمت حمام.سرتو بالا نگه داشته بودي و  به دوش نگاه ميكردي.قشنگ ترين تابلوي نقاشي كه تا حالا ديدم بودي نفسم! بسكه نيم رخت خوشگل بود چسبوندمت به خودم و تو هم برگشتي به روش خودت بوسم كردي. دهنت رو باز ميكني و لبتو چند ثانيه ميچسبوني به صورت. بوست اينجوريه عزيزكم... اين سومين باره كه منو ميبوسي. چند روز پيش هم خاله رو بوسيدي. چقدر بوسهات خوشمزه است... عصر تو بقل بابايي بودي كه با آهنگي كه از تلويزيون پخش ميشد شروع كردي به دست زدن!!! خودت يكدفعه بدون اينكه ما يادت بديم! واي چه خوشگل دست ميزدي رادينم... شيرينم... تا آخر آهنگ دست زدي... خداي مهربون ، اين شيريني رو نصيب همه كساني كه آرز...
1 تير 1392